ابزار وبمستر

تقصیر من بود

دختر که از خشم سرخ شده بود،به نامزدش گفت:دیگه از این به بعد از من انتظار نداشته باش که به مادرت سلام بدم واقعا که.پسر با خونسردی پرسید:چی شده عزیم ؟چرا آتش گرفتی؟

دختر با همان لحن تند گفت:چی می خواستی بشه ،من خودمو کوچک می کنم و به خاطر تو برا خانواده تو  قبل از همشون سلام میدم ،اما مادرت جواب سلاممو نداد.من دیگه بهش  سلام نمیدم.پسر با لبخند گفت:ببخش عزیزم تقصیر من بود.دخترباتعجب به نامزدش نگاه کرد و پرسید:چراتو؟پسر باهمان آرامش خاص از جیب خود یک عدد باطری سمک را در آورد وگفت:عزیزم من باید زوتر اینو به مادرم می رسوندم.



تاريخ : شنبه 26 مرداد 1392برچسب:سمک,,,باطری,,,سلام, | 9:30 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد