ابزار وبمستر

حق داشتن

موش کور حق دارد با تاریکی بسازد.



تاريخ : دو شنبه 3 شهريور 1393برچسب:, | 16:17 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

ای بی خبران از پس دنیا خبری نیست

انبوه غبار است و زباران اثری نیست

آغوش جهان بسته به ادراک تو باز است

افسوس که بر شام جهالت سحری نیست

{ثالث}



تاريخ : دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:ثالث/شام/جهالت, | 12:7 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

 

 

اثبات عشق / داستان کوتاه

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگررو تاپای جان دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال که گذشت احساس کردیم که زندگیمون بدون گریه ها و خنده های یه بچه سوت و کور ه و جای خالی بچه رو به وضوح حس می کردیم.

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولا نمی خواستیم بدونیم،  با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه. بچه می خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من و هم علی، چون هر دومون عاشق بچه بودیم.

تا اینکه یه روز؛ علی نشست رو به روم و گفت: اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می کنی؟

تا سوال از دهنش بیرون اومد به خودم مجال فکر کردن ندادم تا علی به عشقم  نسبت به خود شک کنه بلا فاصله  . خیلی سریع بهش گفتم : من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط قرمز بکشم.

علی که انگار خیالش راحت شده بود  نفس راحتی کشید و از سر میز بلند شد و در حالی که به طرف لباساش می رفت
گفتم: تو چی؟ گفت: من؟

گفتم: آره... اگه مشکل از من باشه... تو چی کار می کنی؟

برگشت و زل زد به چشام و گفت: تو به عشق من شک داری سمیرا؟ فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم.

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد، خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.

گفتم: پس فردا می ریم آزمایشگاه.

گفت: موافقم، فردا می ریم.تا فردا هزاران فکر و خیال  در صفحه ذهنم رژه می رفتند .بالا خره برگ دیگری از دفتر زندگیمون ورق خورد و خورشید بار دیگر طلوع کردو ما باهم رفتیم به آزمایشگاه

امانمی دونم چرا  دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟!



 هر دو آزمایش دادیم .بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره...

یه هفته واسمون اندازه  صد سال طول کشید... اضطرابو می شد خیلی آسون تو چهره هردومون دید.

با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس.

بالاخره اون روز رسید. علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب آزمایشو می گرفتم... دستام مثل بید می لرزید. مرتب لب و لوچه ام رو با زبانم خیس می کردم.انگار حادثه مهمی در حال اتفاق افتادن بود هرچه به خود دلداری می دادم ، هجوم افکار و احساسات  منفی  اجازه آرامش نمی داد. با ترس و  لرز داخل آزمایشگاه شدم و برگه جوابو گرفتم و به خانه برگشتم...

علی از سرکار اومد خسته بود. اما کنجکاویدر صورتش  موج می زد... ازم پرسید جوابو گرفتی؟

من نتونستم خودمو نگهدارم و یه مرتبه بغضم ترکید و به هق هق افتادم. علی متوجه شد که مشکل از منه. اما نتو نستم تشخیص بدم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی ...

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.بهونه های الکی می گرفت.از خوشبختی دوستانش که بچه داشتند صحبت می کرد.

تا اینکه یه روز کلبه صبرم از گردباد طعنه های علی بهم ریخت و با حالت عصبی  بهش گفتم: علی، تو چته؟ چرا این جوری می کنی ای رفتارهای بچگانه چیه؟

اونم عقده شو خالی کرد و گفت:  راستش من بچه دوس دارم. مگه گناهم چیه؟! من نمی تونم یه عمر بی بچه سر کنم.

دهنم خشک شده بود و چشام پراشک. گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری اینه معنی وفا؟...

گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟

گفت: آره گفتم. اما اشتباه کردم. الان می بینم نمی تونم. نمی خوام بی وارث باشم.
نخواستم بحثو ادامه بدم... دنبال یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم رفتم اطاق خواب و تا دلت بخواد گریه کردم...

من و علی دیگه با هم حرفی نمی نزدیم  روز بروز آتش سوزان عشقمون کم سوتر میشدتا اینکه علی احضاریه آورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم یا زن بگیرم!اما بهتره طلاقو انتخاب کنی چون

نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم، بنابراین از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم ...

دلم شکست. نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم، حالا به همه چی  پشت پامی زنه.

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدم و ساکمو بستم و برگه جواب آزمایشو از کشو میز آرایش برداشتم  یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم و احضاریه رو بر داشته را ه خونه پدرمو در پیش گرفتم


توی نامه نوشته بودم:

علی جان، سلام

 خیلی از آدما در میدان حرف قهرمان بی رقیب هستند اما در مرحله آزمون عملی مردود می شوند.من نه در میدان حرف بلکه در امتحان عملی رو سفید بیرون آمدم و عشق واقعی خود را به تو اثبات کردم  امیدوارم پای حرفت ایستاده باشی و منو طلاق بدهی. چون اگر  این کارو نکنی خودم ازتو جدا خواهم شد.

می دانی که . دادگاه عقل این حق را  به من  داده است، که از مردی که بچه دار نمی شود جدا شوم. وقتی جواب آزمایش را گرفتم و دیدم که عیب از طرف تو است، باور کن اصلا برایم اهمیت نداشت  می خواستم برگه را پاره کنم ...

اما نمی دونم چرا  خواستم پایه ی عشقت را نسبت به خودم بسنجم...

توی دادگاه منتظرتم...
دوستدار همیشگی سمیرا
 



تاريخ : دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:عشق/, | 11:48 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

1=اگر در زندگی خود دقیق شویم، خواهیم دید که پیوسته نقش بازی می کنیم.در مقابل رئیس؛میهمان؛کوچک و بزرگ الی آخر.در واقع زندگی   ما نمایشنا مه است.

2=گفتن از نا گفتنیها چقدر درد ناک است.

3=اگر زندگی را فقط از یک زاویه ببینیم بازنده هستیم

4=فکر مانند زمین کشاورزی است؛اگر به علفهای هرز اجازه رشد بدهیم،حاصلی به جز پریشانی و پشیمانی بدست نخواهیم آورد.

5=انسان بعد از آن که نیازهای حیوانی خود را برآورد کرد،در پی نیازهای انسانی  مانند فرهنگ و غیره بر خواهد آمد.

6=شانس و تصادف نام مستعار خداوند است.

7=برای پذیرش هرنوع تغییر ،ابتدا آمادگی لازم است.

8=اساس فلسفه مارکس این است.تغییر جهان نه تفسیر آن.

9=یک لحظه غفلت،یک عمر پشیمانی.

10=اگر احساسات خفته در جامعه سر باز کند ،خطر ناک می گردد.

11=شعر این است.چیزی بگوئی،چیز دیگری اراده کنی.

12=تخیل،حاصل بیداری و ارتباط ذهن شاعر با طبیعت است.

13=این دنیا به گرگها تعلق دارد.

14=فرق شجاعت و حماقت را نتیجه مشخص می کند.

15=تا زمانی که جامعه حاضر به پرداخت هزینه نباشد؛عروس آزادی را در حجله دیگران تماشا خواهد کرد.

16=کسی که زندگی  فردی  راحتی می خواهد،باید به زندگی جمعی ارزش قائل گردد.

17=فرق مولوی با دیگر شاعران در اندیشه نهفته است.

                                                                {ثالث}



تاريخ : دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:, | 11:16 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

محضر ارجمند حضرت آیت الله سید احمد خاتمی
عضوهیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه موقت تهران


با سلام و عرض احترام، حضرتعالی اخیرا در باب وضعیت فرهنگی کشور و تکلیف دینی دولت در قبال هدایت مردم مطالبی فرموده اید که مایل بودم توضیحاتی به استحضار برسانم. پیرامون وظیفه دولت در هدایت اجباری مردم به بهشت بنده هیچ اهلیتی برای اظهار نظرندارم. فقط مایل بودم از حضرتعالی و برخی آقایان دیگر از جمله حضرت آیت الله سید احمد علم الهدی امام جمعه محترم مشهد که قائل به چنین تکلیفی برای دولت هستند استفتاء نمایم که آیا اساسا خداوند به پیامبر فقط وظیفه ابلاغ رسالت را محول کرده بوده و یا آنکه افزون بر ابلاغ رسالت، نبی اکرم(ص) وظیفه داشته تا هر طور که می شده مردم را به بهشت هم هدایت نماید؟ همانطور که عرض کردم بنده آگاهی در این فقره نداشته و بیشتر طرح سئوال نموده ام. اصل عرایضم در خصوص انتقادات جنابعالی و سایر منتقدین به عملکرد فرهنگی ده ماهه دولت آقای روحانی می باشد. شماری از ائمه محترم جمعه کشور بهمراه سایر منتقدین دولت یازدهم، دو ایراد بنیادی نسبت به عملکرد دولت در حوزه فرهنگ دارند. نخست آنکه مدعی اند که وضع حجاب و عفاف و فرهنگ از زمان به روی کار آمدن این دولت رو به انحطاط گذارده. سخن دوم شان آن است که مسبب این وضعیت دولت یازدهم و سیاست های فرهنگی آن از جمله عملکرد وزارت ارشاد بوده است.

بنده در صحت هر دو این مفروضه ها تردید دارم. اولا جنابعالی و سایر منتقدین بر چه اساسی می فرمائید که وضع فرهنگی در کشور به نسبت قبل بدتر شده ؟ اگر مشاهده گری در دوران دولت اصولگرا در ایران می بود و وضعیت حجاب و عفاف و فرهنگ و هر آنچه که مد نظر آقایان است را لحاظ می کرد و امروز وضعیت را با دوران آقای احمدی نژاد مقایسه می کرد، آیا نتیجه گیری می کرد که وضعیت فرهنگی آنگونه که مخالفین دولت معتقدند، خیلی دچار انحطاط شده؟ همه ما داریم در این مملکت زندگی می کنیم ، مگر واقعا ظرف 10 ماه ی که این دولت برسر کار بوده چه تغییر و تفاوت های فاحشی از نظر فرهنگی صورت گرفته که این همه برخی ها از جمله جنابعالی دچار نگرانی شده اند؟
اما فرض بگیریم که حق با آقایان است و وضع فرهنگی کشور خراب شده است . سئوال اساسی جناب آیت الله خاتمی آن است که مگر وظیفه دولت ( به عنوان قوه مجریه) حسب قانون اساسی اصلاح و تهذیب فرهنگ جامعه است؟ اینکه امور فرهنگی جامعه، هدایت و ارشاد مردم، متدین کردن آنان ، محجبه نمودن نسوان و .... وظیفه دولت است را جنابعالی یا آیت الله سید احمد علم الهدی یا حضرت آیت الله موحدی کرمانی یا آقایان دیگر از کدام یک از اصول قانون اساسی استخراج می نمایید؟ اصول 113 تا 142 قانون اساسی پیرامون وظایف و مسئولیت های رئیس جمهور و قوه مجریه است. این وظیفه که امور فرهنگی و اشاعه آن بایستی توسط دولت انجام بگیرد را جنابعالی از کدام یک از این سی اصل قانون اساسی برداشت می فرمائید؟
قانون اساسی به کنار، جناب آیت الله خاتمی در کشور قریب به 26 سازمان ، بنیاد، نهاد، شورا، موسسه، دانشگاه و غیره داریم که شان نزول تشکیل شان اشاعه و گسترش فرهنگ اسلامی است . یقیننا جنابعالی مستحضر می باشید که شاید کمتر کشوری در دنیا به اندازه ایران بودجه برای تبلیغات فرهنگی و ایدئولوژیک هزینه می کند. اینکه آیا اولویت با آموزش و پرورش ، بهداشت و درمان، محیط زیست و امور عام المنفعه زیر بنایی است یا تبلیغات اسلامی ، محل بحث نیست. اما بودجه هایی که صرف این دستگاهها و سازمان ها می شود، چندین و چند برابر بودجه وزارت ارشاد است. جهت استحضار حضرتعالی بنده صرفا برخی از این دستگاهها و بودجه های آنها را ذکر می نمایم تا منصفانه تر بتوان قضاوت نمود که آیا از قوه مجریه می بایستی انتظار اصلاح فرهنگ جامعه را داشته باشیم یا از این 26 دستگاه و سازمان متولی فرهنگی. ارقام ارائه شده بودجه سال جاری این دستگاهها و ارگان ها می باشد و در انتها برای مقایسه بودجه وزارت ارشاد هم آمده(رقم های آخر صفر شده اند)
1-مرکز خدمات حوزه های علمیه ...................................................................4200 میلیارد ریال
2-شورایعالی حوزه های علمیه .....................................................................4120 میلیارد ریال
3-سازمان تبلیغات اسلامی .........................................................................2350 میلیارد ریال
4-سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ...........................................................1800 میلیارد ریال
5-جامعه مصطفی العالمیه ..........................................................................1750 میلیارد ریال
6-نهاد کتابخانه های عمومی کشور...............................................................930 میلیارد ریال
7-سازمان اوقاف و خیریه .............................................................................800 میلیارد ریال
8- دفتر تبلیغات اسلامی .............................................................................750 میلیارد ریال
انون فرهنگی و نوجوانان .............................................................................600 میلیارد ریال
10-حوزه هنری (تبلیغات اسلامی) ................................................................430 میلیارد ریال
11-شورایعالی انقلاب فرهنگی ....................................................................400 میلیارد ریال
12-شورای برنامه ریزی حوزه های علمیه خراسان ...........................................370 میلیارد ریال
.-شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ...........................................................250 میلیارد ریال
14-موسسه نشر آثار حضرت امام خمینی .....................................................190 میلیارد ریال
15-موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ..............................................120 میلیارد ریال


بودجه این 15 سازمان و نهاد فرهنگی بیش از 19000 میلیارد ریال درسال است. به این مقدار اگر 9700 میلیارد ریال بودجه صدا و سیما را بیافزاییم بعلاوه بودجه سازمان ها و مراکز فرهنگی دیگری همچون " دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم" ، " دانشگاه اصول الدین" ، " بنیاد پانزده خرداد" ، "بنیاد انقلاب اسلامی" و ..... را هم در نظر بگیریم بودجه ایی که سالیانه رسما صرف امور فرهنگی می شود به سرعت از مرز 30000 میلیارد ریال در سال بالاتر می رود. این 30000 میلیارد ریال بصورت مستقیم برای امور فرهنگی در سال هزینه می شود. یک سری دستگاههای دیگرهم بصورت غیر مستقیم برای فرهنگ هزینه می کنند از جمله بسیج ، سپاه پاسدارن ،اداره جات سیاسی - عقیدتی، شهرداری ها و غیره. اگر همه این هزینه هایی که صرف امور فرهنگی می شود جمع آوری شود رقم واقعی خیلی بیشتر از 30000 میلیلرد ریال در سال خواهد شد.
بحث بر سر آن نیست که آیا مردم راضی هستند از مالیاتی که می پردازند و از درآمد کشور این همه برای تبلیغات و امور فرهنگی هزینه شود. بحث بر سر آن است که رقم رسمی 30000 میلیارد ریال تقریبا 5 برابر بودجه رسمی سالیانه وزارت ارشاد می باشد( کل بودجه سالیانه وزارت ارشاد بعلاوه تمامی نهادهای وابسته به آن در حدود 6000 میلیارد ریال می باشد). این فقط 5 برابر بودن بودجه نهادهای فرهنگی و تبلیغاتی نیست که شگفت انگیز است. وزارت ارشاد و زیر مجموعه های وابسته به آن هر یک ریالی که هزینه می کنند با حساب و کتاب بوده و به دستگاههای نظارتی ازجمله مجلس پاسخگو هستند. در حالیکه بسیاری از نهادهای فرهنگی و تبلیغاتی، به هیچ دستگاه و ارگانی در قبال نحوه هزینه ها و مخارجات شان موظف به پاسخگویی و حساب پس دادن نیستند.
علیرغم همه اینها، جناب آیت الله سید احمد خاتمی ، بنده یکبار ندیدم که جنابعالی یا سایر ائمه جمعه بعلاوه سایر منتقدین فرهنگی دولت به سروقت این نهادها بروند و محض خالی نبودن عریضه هم که شده یکبار از صدا و سیما، شورایعالی انقلاب فرهنگی، یک دوجین دستگاهها و نهادهای تبلیغاتی، شورایعالی حوزه های علمیه، سازمان تبلیغات اسلامی و .... توضیح بخواهند که در برابر آن 30000 میلیارد ریالی که از بیت المال می گیرند، کدام گام جدی و اصولی را برای رشد، گسترش و ارتقاء فرهنگ کشور برداشته اند؟ اگر وضع فرهنگ کشور آنگونه که حضرتعالی معتقدید خراب است ، چرا فقط ارشاد و قوه مجریه می بایستی پاسخگو باشند و جنابعالی حاضر نیستید بالاتر از گل به آن 26 نهاد دیگر که 5 برابر ارشاد بودجه شان است و به احدی هم پاسخگو نیستند تذکری بدهید و چیزی بفرمائید؟ اگرهم به آنان انتقادی ندارید چون کارشان را درست انجام داده اند، پس خیلی هم وضع فرهنگی کشور نمی تواند آنگونه که می فرمائید آشفته و نابسامان باشد. شخصا از جنابعالی و سایر منتقدین فرهنگی دولت ممنونم چون حملات و انتقادات شما سبب طرح مسائلی گردید که تا قبل از آن مطرح کردنی بنظر نمی رسیدند.

 

ایام بکام باد
صادق زیباکلام
یازدهم خرداد یکهزاروسیصدونودوسه

 



تاريخ : دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:, | 16:3 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

نابرابریهای اجتمائی.

تاریخ شاهد صادقی است که علی رغم خواست زورمداران، بعضی از حقایق را در سینه خود  حفظ کرده تا برای دیگر انسانها  درس عبرت داده باشد.

نابرابریهای اجتمائی در عرصه های اقتصاد و قدرت بیشتر  ظاهر می گردد.هنوز هیچ  قانونی  تدوین نشده است که نابرابریهای  اجتمائی را از بین ببرد. حتی قوانین  مارکسستی هم به شکست منجر شد و نتوانست  شکاف فقر و غنارا از بین ببرد الان سی و چند سال از عمر انقلاب اسلامی می گذرد در حالی که روز بروز شکاف بین طبقات اجتمائی بیشتر و عمیقتر می گردد.بخصوص در حوزه اقتصاد چنان بلبشوئی بوجود آمده است که یکی میلیاردها دلار و ریال در حساب خود دارد و  هزاران نفر به خاطر صد هزار تومان  گوشواره از گوش دخترکی می رباید.یکی با سفارش قدرتمداران گونی گونی وام می گیرد و صدها هزار نفر  توان پرداختن فیش آب و برق را هم ندارند.یکی با امکانات دولتی مریض خود را در بهترین بیمارستانهای  اروپائی درمان می کند و  کرور کرور مردم با مسکن  بیمارشان ساکت می کنند.کسانی به راحتی و با شفارشات  خودیها چندین شغل را تصاحب می کند و ملیونها جوان به خاطر عدم شغل  به کارهای دون شان خودشان روی می آورند.آیا ملت ایران به کدام دلیل انقلاب کرد .اگر در زمان شاه امریکا صحنه گردان بود،الان بدتر از امریکائیها   صحنه گردان هستند زیرا با شگردهای مختلف تمامی منابع قدرت و ثروت را به چنگ آورده و ملت را به پشیزی نمی خرند.با اعدام چند نفر این وضع درست نمی شود باید قوانینی در کشور تدوین گردد که امکانات  کشور با عدالت و صحیح در اختیار عموم ملت قرا بگیرد.تا کی باید گله و شکایت کرد و هیچ نتیجه ای نگرفت . شمارا بخدای احد و واحد بس کنید اگر بلد نیستید حکو مت کردن را شجاعت  اعتراف را داشته باشید. به نظر شما تا کی  این وضع نابسامان می تواند ادامه داشته باشد.تاکی باید با امیدهای کاذب دل مان را خوش کنیم که وضع درست خواهد شد.اگر قصدتان خدمت به مردم است این راهش نیست. این ره که تو می روی به ناکجا آباد است.حال شاید   بگوئید که :ای نویسنده این مطلب تو  پشت پرده را نمی بینی اما در جواب باید گفت چرا در کل جهان فقط  کشور ما این همه اسرار پشت پرده دارد و چراباید  و چقدر باید اسرار پشت پرده صحنه گردان سرنوشت ملت بزرگ ایران باشد .مگر  وظیفه حکومت   نیست که رفاه،مسکن،بهداشت و امنیت جامعه را در حد قابل قبول تامین کند؟ چرا به اصلی ترین وظیفه خود عمل نمی کنید .به ما جواب دهید که بیکاران از کجا بیارند و بخورند ؟ مجبور هستند  از هر راه ممکن حتی اگر خلاف خلاف هم که باشد، شکم خود را سیر کنند.در نتیجه امنیت کشور به خطرافتاده و عده زیادی از جوانان پاک طینت آلوده می شوند.و این آلودگیها و خلافکاریها را به  نسلهای آینده نیز   منقل خواهند کرد.حال سه راه مانده است: یا  این وضع را ادامه بدهید تا ملت به مرور زمان دیوانه شده و از بین برود. یا کنار بروید تا کسانی که مدعی هستند  وضع کشور را سرو سامان بدهند و یا انقلاب دیگری بکنید ودست این انگلهارا که بر هیچ صراطی مستقیم نیستند از سر نوشت مردم قطع کنید.حال  سخن خود را با  کلام علی {ع}به اتمام می رسانم که درمورد این دنیا و قدرت پوشالی می فرمایند:

{به خدا سوگند این دنیای شما که به انواع حرام آلوده است،در دیده من از استخوان خوکی که در دست بیماری جذامی باشد،پست تر است}



تاريخ : دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:, | 10:28 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

امروزها عده ای کاسه های داغ تر آش در مورد مذاکرات دولت با قدرتهای جهانی  حرکتهایی مبنی بر دلواپسی انجام می دهند. من نه با مذاکره کار دارم و نه با تخریب کنند گان ونه چیز دیگر فقط سوالی دارم از کسانی که  دلواپس هستند هر چند این حرکت شما با نظر رهبری ناسازگار است.اگر شما بلدید دلواپس باشید پس چرا این   حربه را در مورد این همه مشکلات که گریبان گیر مردم به خصوص قشر جوان را گرفته استفاده نمی کنید. این وضع بیمارستانها   این وضع بیکاری  .تورم. ناراحتی های روحی و روانی. جوانان نه کار دارند نه می توانند ازدواج کنند .تعداد بیکاران سر به فلک کشیده  چرا در این موارد  دلواپس نیستید.؟ پس معلوم است که دلواپس  این هستید که  دوران سروری تون رو به اتمام است .اگر مردی در میان شما هست به این سوالات جواب بدهد وگرنه   این های و هوی تان پشیزی ارزش نخواهد داشت. قدم باید اندر طریقت نه دم//که اصلی ندارد دم بی قدم   

 

دلواپس مردم باشید                    



تاريخ : دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, | 13:5 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

سلام دوستان .من قضاوت نمی کنم آن را به  دوش شما می گذارم این نوشته را از یک سایت برداشتم  چون  خیلی از این حافها شنیده ام  .این درد دل جوان موفق و کار آفرین است که به جرم موفقیت  در امر تجارت ،این مسئولان بی وجدان چه به روزگار این جوان آورده اند البته گوشه ای از درد دل این جوان است اگر این گونه باشد فاتحه بر این کشور!!!!

اما هزار افسوس
 
فقط به «گناه موفق بودن» و «قد برکشیدن» از هر سو مورد بغض و تهدید بودم. در شهری که در آن در حال راه‌اندازی تعدادی واحد صنعتی بودم و درآمدهای خارج از کشور خودم را در آن صرف می‌کردم، مسوولان شهر به جای پشتیبانی و تمجید، تمام سعی خود را می‌کردند که کمرم را بشکنند. اداره صنایع از دادن مجوز یک واحد تولیدی پوشاک، خودداری کرد تا اینکه مجبور شدم موافقت اصولی را از بازار بخرم. استانداری به بهانه تجاوز به حریم، برای خرابی دیوار کارخانه بلدوزر اعزام کرد و در نهایت ضربه کاری را رئیس اداره دارایی شهر به من وارد کرد. این خادم ملت، نامه‌ای بلند و سراپا کذب به مقامات بالا نوشت که آن شخص از دادن مالیات فرار کرده و حق ملت را باید از حلقومش درآورد. به این ترتیب با وارونه کردن موضوع، من را که در حال ساخت کارخانه آن هم از پول صادرات بودم، با یک برگه مالیات ساختگی ممنوع‌الخروج کردند. ضربه‌های دیگر یکی پس از دیگری وارد شد. هنوز در آغاز راه پیروزی‌های بزرگ بودم که در دام کوتاه‌بینان کینه‌توز و خانمان‌سوز حکومتی گرفتار شدم. مدیرکل قدرتمند آن سازمان توانا هم که گفته بود: وقتی مثل سیب رسیده شدی، زیر پا له‌ات می‌کنم. وقت آن فرا رسیده بود، دیگر از سایه خودم هم می‌ترسیدم. در فضای شرکت ترس و لرز حکومت می‌کرد. از هر تلفن و ترددی نگرانی‌ها اضافه می‌شد. دیگر از طرح‌ها و ایده‌های نو خبری نبود، زندان را هر روز در نزدیکی خود می‌دیدم. همسر و فرزندان خردسالم، ترس و ناامیدی را در هر لحظه زندگی حس می‌کردند. ماه‌ها با ترس و بدتر از ترس، روزگارم سیاه شده بود.
 
در اطراف مرز ده‌ها دفتر و کارمند و مدیر و طرح و قرارداد و هزاران موقعیتی که هر روز از دست می‌رفت. در این سو چندین شرکت و کارخانه و آرزوهای رو به خاکستر شدن. وقتی بازرگانی جوان و خودساخته، مأموران دولت را با تازیانه در پی خود روان بیند، مگر می‌تواند زندگی کند، چه برسد به نو‌پردازی و پیشرفت، خلاقیت و شکوفایی... بعد از ماه‌ها جنگ روانی، بالاخره به دادگاه فراخوانده شدم و ساعتی بعد با چشمان بسته و سر تراشیده در زندان.
 
به یاد دارم وقتی در آهنی سلول به رویم بسته شد، احساس آرامش کردم و بعد از مدتی بی‌خوابی، آرام خوابیدم. آنقدر ماه‌های قبل از آن در ترس و نگرانی به سر برده بودم که در این آخر خط، برای شبی طعم آرامش را در سلولی انفرادی حس کردم که البته دیری نپایید. مگر من که بودم که در زندان انفرادی باید تنبیه می‌شدم. من که مبارز سیاسی نبودم، آدمکش و قاچاقچی و گروهک و معاند و جاسوس و تروریست نبودم مگر یک بازرگان، یک کارآفرین، چقدر جثه و جربزه و شهامت و مقاومت دارد که باید با انفرادی شکسته شود. من یک جوان روستایی، با وابستگی شدید به خانواده و عشقی عمیق به همسر و فرزندانم، اهل شعر و مولانا و چهار‌بیتی و دو‌تار و مسلمان و نمازخوان در حد مردم عادی، شکننده و عاطفی برای شکستن و تسلیم ‌شدن و به زانو در آوردن من، که همان تهدید، همان ممنوع‌الخروجی، همان عتاب و تهدید، هزار بار کافی بود برای خاکستر کردن بازرگانی جوان و نوپا، که چشم‌بند، سلول و بازجو لازم نیست. آیا هرگز شنیده‌اید که فعالان اقتصادی و بازرگانان و کارآفرینان، به شهامت و شجاعت و مبارزه سیاسی و نهراسیدن از زندان، شهرت یافته باشند بلکه بازرگان و کارآفرین‌جماعت، همیشه در فضای امن و امان، به جنب و جوش می‌آیند و میدان‌داری می‌کنند وگرنه خانه‌نشینانی می‌شوند که اندوخته خود را حفظ کنند و به چشم نیایند.
 


 

بیماری اقتصادی و نسخه‌های ناروا
 
ظلم مضاعف در حق گوهرهای کارآفرین همین نکته است، آنها در هیاهوی مبارزه با سرمایه‌داری و فساد، نفی و دفع شدند، از اول انقلاب در موج و توفان چپ و چپ‌زدگی، مدیران کارآمد و صاحبان صنعت و تجارت، به تحریک تئوریزه‌شده و برنامه‌ریزی‌شده چپ‌هایی که هنوز در دنیا زنده بودند، به کنار زده شدند یا خانه‌نشین یا فراری یا ساکت و سر در گریبان شدند. نسل بعدی و بعدی کارآفرینان نیز اصلاً از خاک سر بر نزد.
 
در یک کلام، اقتصاد موجودی زنده، با‌روح، با‌انگیزه است. روح اقتصاد از دم گرم کارآفرینان و نواندیشان و نوابغ، هر لحظه شاد و بانشاط می‌شود.
 
راز رخوت و فسردگی اقتصاد ما نیز در آزردگی روح آن است. اقتصاد ایران ما، از بازار سهام و خصوصی‌سازی و رفع تحریم و وام و ارز و طلا جان نمی‌گیرد. دست نگه دارید، این بیمار هنوز دچار مرگ مغزی نشده است. اعضایش را قطع و تقسیم نکنید. دست نگه دارید، بیماری را عمیق‌تر نکنید، تحت عنوان خصوصی‌سازی آن را به حریصان نسپارید، از گرداگرد بالین این جسم رنجور دور شوید، هیاهوی سیاست‌زدگی و دزدگیری و فاسدکشی درمان این بیمار نیست، عقوبت مجرمان مالی از هر نوعی که باشند، نزد محکمه عدل، چونان هر جرم دیگر، ظرف و قانون خود را دارد، هیچ ارتباطی با «درمان» این بیمار ندارد. بر بالین این بیمار، انواع کمیسیون‌های مبارزه با فساد حاضر نکنید، جرم‌های مالی را از هر نوع که باشند، در ترازوی عدل قانون باید سنجید چنان که جرم‌های اخلاقی و فرهنگی و سیاسی در ظرف قانون سنجیده می‌شوند، عقوبت جرم مالی مانند هر جرم دیگر، در قانون تعریف شده و نباید آن را به عنوان درمان بیماری اقتصاد، نسخه کرد.
 

 



تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, | 17:38 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

ای مرغ خوش آواز و سحر خیز کجائی

دلها شده از مهر تو لبریز  کجائی   

بی تو چمن افسرده و گلها کر و لال اند

برخیز و دگر باره شرر ریز کجائی

                       {ثالث}

                 



تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:38 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

سلام دوستان گرامی.

امروز در دفتر کارم در مورد کسانی که با مدارک دانشگاهی بالا به دلیل بیکاری در جامعه  به کارهای دون شان یک دانشگاهی روی می آورند صحبت می کردیم که همکارم گفت:الان در باغم کارگری دارم که فوق لیسانس مشاور خانواده است با معدل  نوزده و خرده از دانشگاه تهران که بنا به گفته خودش در تمام مقاطع تحصیلی معدلی کمتر از هیجده نداشته است.وقتی این  سخن را شنیدم دود از کله ام بلند شد.در کشوری که یک نفر با داشتن  این چنین مدرکی به کارگری روی بیاورد،از این جا پی توان بردن چه آشوب است در این دریا.در عوض عده ای بی سواد با داشتن  مدرک تحصیلی زورکی به علت داشتن کس یا کسانی در قدرت در بهترین مشاغل  جا خوش کرده اند اگر این  فرد بیچاره  هم کسی را داشت الان در یکی از دانشگاهها مشغول تدریس بود و با بهترین ماشین رفت و آمد می کرد.حال سوال اینجاست که بعد گذشت سی و چهار سال از عمر این نظام مردمی تا کی با ید شاهد چنین  مسائل درد آوری باشیم آخر چرا حاکمان و بر نامه ریزان  نسبت به این  مسائل  حساسیت نشان نمی دهند. این بود پیام خون شهیدان گلگون کفن ؟شاید  صاحبان قدرت پیش خود فکر می کنند که دیگر از مردم کاری ساخته نیست و هیچ کاری نمی توانند بکنند چون الان  ما قدرت ثروت و سلاح  و سپاه داریم و اگر مردم جم خوردند  سوراخ سوراخشان می کنیم.اما غافل از این که خداوند با یک پشه فلج  دودمان نمرودیان را بر باد داد. کسانی که نه از قدرت مردم می ترسند و نه از انتقام  الهی واهمه دارند،و خیال می کنند برای همیشه در آن بالا نشسته و به ریش مردم خواهند خندید،مژده می دهم که استخوانشان سختتر خواهد شکست و به مسئولان توصیه می کنم که  از انتقام خداوند بترسید  و به مردم ظلم نکنید.وقتی پای صحبت آقان می نشینی از زمین و زمان خبر می دهند و به لقمان حکمت یاد می دهند اما در عمل حتی یک گام عملی به سود مردم بر نمی دارند.امام علی بن ابی طالب در این باره می فرمایند{الداعی بلا عمل کالرامی بلا وتر}دعوت کننده بی عمل چون تیر انداز بدون کمان است.از خداوند منان برای مردم فرج و برای مسئو لان وجدان می طلبم



تاريخ : دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:, | 18:25 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |

دوستان سلام .بهتر دیدم این اطلاعات تاریخی را به شما دوستان برسانم.

1مبتکر منار یاهمان گلدسته در مساجد.قتیبه بن مسلم حاکم خراسان در زمان حجاج بن یوسف می باشد.

2حجاج بن یوسف یکی از حاکمان خون ریز  مثل سایر  خونریزان در اوخر عمر خود  یک دیوانه خطر ناک شده بود.چنان که یک روز در وسط ظهر  در ماه رمضان در مسجد داد زد که روزه خود را باز کنید چون قیامت شده و در قیا مت تمام اعمال   بر داشته می شود. کشتن انسان جزو تفریحات او بود.

3در میان خلفای اموی تنها عمر بن عبدل عزیز  دوستدار علی و اولاد علی بود و هم او برای اولین بار قبر امام حسین را درست کرد و در زمان او سب علی و اولادش که به دستور معاویه شروع شده بود ملغی شد.سفاح اولین خلیفه عباسی تمامی فبور خلفای بنی امیه را تخریب کرد و استخوانهای شان را سوزاند به جز قبر عمر بن عبد ل عزیز.

4در قدیم به ایتا لیا روم غربی می گفتند.

5مصعب بن زبیر برادر عبدالله بن زبیر داماد امام حسین بود وسکینه دختر امام حسین همسر مصعب بود.

6عبد الله بن زبیر خلیفه زبیریان پسر باجاناق پیامبر بود .مادرش اسماء بنت ابوبکر و خواهر عایشه بود اسماءحافظه بسیار خوبی داشت و تمامی اشعار عرب را از حفظ داشت.

7عبدالملک مروان خلیفه اموی،از سه بیماری به شدت در عذاب بودیکی این که گاهی حتی نزدیکانش را هم نمی شناخت دوم  از سایه خود به شدت می ترسید.شبها چراغهارا طوری قرار می دادند که  خلیفه سایه خو د را نبیندسوم این که خود را در جای دیگر حس می کرد مثلادر حالی که در کاخ خود در دمشق بود حس می کرد در در صیداست وقتی چشمش به کارکنان قصر می افتاد  با تعجب  می گفت :اینها هم  به اینجا آمده اند.

 



تاريخ : دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:, | 16:0 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |