شعرزمان {سپیگان}داستان.مطالب متنوع
اشعار، رمان و مطالب متنوع ادبی
شعر :اشک رز
شاعر : کارو
دلم از این همه گرفتاری، این همه خونخواری و
تبهکاری ، گرفته بود.
رفتم سراغ دوستم .....گفتم:
بیا بخاطر یک لحظه فراموشی ، پیمانه ای چند
"می" بزنیم.
بزیر درخت رزی که تنها درخت خانه ی ما بود،
پناه بردیم . هنوز اولین پیمانه ی شراب را سر نکشیده
بودم که یک:
قطره آب،
از شکستگی یک شاخه ی سر شکسته ،
بدامانم فرو غلطید .....با تعجب از دوستم
پرسیدم:
این قطره چه بود؟
از کجا بارید؟
در آسمانها که از " ابر" خبری نیست.
دوستم پاسخی داد ، که روحم را تکان داد
گفت: درخت رز است که گریه می کند!
می خواهد به ما بفهماند که:
بی انصاف ها ،
لا اقل خون مرا جلوی چشم من نخورید!
نظرات شما عزیزان:
درباره وب
نويسندگان
لينک دوستان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید
لينک هاي مفيد
برچسبها وب
نیچه (2)
حکومت جهانی (1)
شاملو (1)
تاوان//اشتباه (1)
ائ نمایند (1)
سیمون دوبو وار (1)
سارتر (1)
نوشتن (1)
ابو علی سینا (1)
پرنده (1)
آخرین کلید (1)
حفره های اجتماعی (1)
آخرین مطالب
پيوندهاي روزانه
آرشیو مطالب
لينک هاي مفيد
امکانات وب