روزی رئیس شرکت بزرگی ،فروش سالانه را با سالهای گذشته مقایسه می کرد که متوجه شد از سه سال پیش فروششان سیر نزولی دارد .او بفکر فرو رفت اما نتوانست علت آن سیر نزولی را حدس بزند.در نتیجه تصمیم گرفت از خود کار کنان شرکت کمک بگیرد.رئیس به روابط عمومی دستور داد اطلاعیه ای بدین مضمون نوشته وبه اطلاع تک تک کارکنان شرکت برساند:هرکس برای ارتقاء و پیشرفت شرکت نظر مفید و کاربردی داشته باشد که بصورت کتبی و یا شفاهی،به مدیریت شرکت مراجعه کند.در ضمن هر کس نظر خلاقانه ای داشته باشد و باعث پیشرفت شرکت گردد،ضمن ارتقاءشغلی پاداش خوبی در یافت خواهد کرد.
مدیر روابط عمومی در اسرع وقت آن اطلاعیه را نوشته وبه پانل های شرکت نصب کرد.
کارکنان ومهندسان هرکدام نظرات خودرا به مدیریت تسلیم کردند.
کارشناسان نظرات مختلف کارکنان و مهندسان را برسی می کردند اما نکته بدرد بخوری نمی یافتند .یک روز صبح رئیس شرکت وارد دفتر کارش شد .خانم منشی بعد از احوال پرسی گفت آقای رئیس ،صبح این بسته رو دم در دفتر دیدم وقتی بازش کردم سته تا گلدان توش بود با یه شاخه گل در هرکدوموشون حالا چیکارش کنم .البته در روی قوطی با خط درشت نوشته شده بود :مشکل شرکت در داخل بسته است.
رئیس دستور داد گلدانهارا به کارشناسان تحویل بدهند.کارشناسان هرچه نگاه کردند و بررسی نمودند چیزی دست گیرشان نشد.
رئیس از منشی پرسید:می دونی این بسته رو کی اونجا گذاشته؟
منشی گفت :آقای رئیس،امضای روی بسته به امضای کارمند انبار شباهت داره.
به دستور رئیس کارمند انبار را احضار کردند و از او پرسیدند :آیا این بسته را تو اونجا گذاشتی؟او تایید کرد .رئیس گفت:خب منظورت از این نمایش مسخره چی بود ؟آثار ناراحتی بوضوح در چهره کارمند نمایان بود اما به روی خود نمی آورد.او با آرامش خاصی گفت:آقای رئیس ،مشکل اصلی شرکت در همین نمایش مسخره نهفته است اما از من مخواه که آنرا شرح دهم .چون آقایان کارشناسان کرور کرور پول شرکت رو حیف و میل می کنند باید این مسئله رو باز کنند.رئیس از نیش و کنایه کارمند دون پایه به خشم آمدو خواست گلدانهارا پرت کند اما زود پشیمان شد و با نوعی مهربانی که هنوز با خشم آمیخته بود از کارمند خواست خودش آن مسئله را توضیح دهد.اما کارمند گفت :قربان حسن مسئله آنجاس که خود جنابعالی پی به راز این گلدنها ببرید بعد اجازه خواست و دفتر رئیس را ترک کرد.
رئیس تنها در دفتر نسشته و به گلدانها خیره شده بود.
گلدانها در سه اندازه مختلف بودند از کوچک تا بزرگ اما شاخه گلی که در گلدانها بود هیچ فرقی با هم نداشتند.یکمرتبه برقی تو ذهن رئیس روشن شدو بلا فاصله دستور داد جلسه ای با حضور تمام اعضا تشکیل گردد.
سالن امفی تئاتر پربود و همه منتظر رئیس بودند . بعد از دقایقی رئیس آمد و رفت پشت تریبون.بعد از یک مقدمه کوتاه رفت سر اصل مطلب:
همکاران عزیز،از همه شما تشکر می کنم که نظرات خودتون رو برای ارتقاء کیفی شرکت ابراز داشتید اما تشکر ویژه ام از آقای رئوفی است که با ارائه طرحی در قالب معما مشکل اصلی شرکت رو بخوبی روشن کرد ایشون سه تا گلدان از کوچک به بزرگ که در درون آنها یک شاخه گل در یک اندازه کاشته بود به ما فهماند که مشکل اصلی شرکت ما این است که ما به جای پرداختن به محتوا به قالب پرداخته ایم آن گلدانها نماد قالب هستند که به تدریج بزرگ شده اند اما شاخه گلی که در گلدان اولی بود و نماد محتواست بدون کوچکترین رشدی در قالبی که در حال بزرگ شدن بود جابجا شده است در نتیجه همکار خلاق مان به آموخت که نباید محتوا را فدای قالب کنیم ما به جای رسیدگی به کالاهایمان ،به دکوراسیون اطاقمان اهمیت می دادیم و به جای کیفیت کار کار کنان به کمیت توجه داشتیم.پس از این به بعد هدف ما بر روی رشد محتوا متمرکز خواهد بود از آقای رئوفی هم خواهش می کنم بعد از پایان جلسه به دفتر اینجانب تشریف بیاورند در آن حال صدای کف زدن کار کنان شرکت فضای آمفی تئاتر را پر کرد
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید