ابزار وبمستر

تله موش فروشی روباه

مجید

30 تير 1392 0:14
 
روزی روزگاری<br />
<br />
شترمرغی در حال فرار پایش به تله موش گیر کرد و نشست در حالیکه تله موش را باز میکرد زیر زباتش به موش فحش میداد و هیچ نمیدانست که موش تله را نگذاشته است بلکه این ادمها هستند که تله موش را گذاشته اند تا موشها را بگیرند بعد براهش ادامه داد پشه ای دید که در حال جنگ با پشه دیگر است گفت بمن چه و رفت جلوتر باز دید که مگسی در حال بازی با دم خر است رفت جلوتر و گفت به من چه ؟ و رفت جلوتر دید اسبی در حال مشورت با قاطری است تا ببیند می تواند این خروار را بردارد کمی فکر کرد و گفت بمن چه ؟ رفت و رفت و رفت تا به یک شهری رسید در ان شهر ادمها وقتی شتر مرغ را دیدند او را گرفتند و بردند به کشتارگاه ، شتر مرغ فکری کرد و گفت بمن چه ؟ ادمها می خواهند غذا بخورند به من ؟ کمی بعد ساطوری اوردند و تیز کردند شتر مرغ در حالیکه اب دهانش را قورت میداد گفت بمن چه این ادمها می خواهند ساطور تیز کنند کمی بعد وقتی گردنش را زیر ساطور گذاشتند باز گفت بمن چه ؟ اینکه من نیستم ! و بدین ترتیب ادمها شامی بسیار لذیذ خوردن .<br />
<br />
در این داستان مقصر تله موشه است وگرنه شتر مرغ هرگز بدام نمی افتاد و بمن چه بمن چه گویان زندگی میکرد ! پس هر سال نوادگان شتر مرغ مراسمی میگیرند و تله موشی را به خاطر قتل ان شتر مرغ زیر پا له می کنند و در نهایت شعری می خوانند که بمن چه ؟ و هر سال یک روباهی می اید و تله موشی جدید به اینها می فروشد و میرود

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 30 تير 1392برچسب:, | 15:51 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |