ابزار وبمستر

بازهم عشق

مریم روز بروز زیبائی خود را از دست میداد رنگش مثل برگهای خزان زذه زرد و کدر شده بود آن چشمان آتشین که کمتر کسی تاب نگاهش داشت اینک مانند چشم قربانی افسرده و بی رمق شده بود. از طرفی خانواده نامزد مریم به عرفان نامزد مریم می گفتند که زودتر مریم را طلاق بده اما عرفان زیر بار نمی رفت وهر روز با هدیه ای به دیدار مریم می رفت و او را دلداری می داد .

یک روز حال مریم بسیا ر خراب شد و اورا به بیمار ستان رساندند  طبق معمول دیالیز انجام گرفت و مریم را به تخت منتقل کردند.عرفان  خود را به بیمارستان رساند وقتی وارد اطاق شد مریم تازه حالش کمی بهتر شده بود عرفان دستان  زعفرانی مریم را که باد کرده بودند به دست گفت و  دلداری داد.اما مریم سرش را به طرف دیگر بر گردانده بود و آهسته اشک میریخت عرفان کمی ناراحت شد مریم که سعی می کرد بغض خود را فرو خورد گفت: عرفان خواهش می کنم منو ول کن برو به دنبال شرنوشت خودت مامانت راس میگه من برات زن خوبی نمی شم عرفان خواست چیزی بگوید ،پزشک معالج مریم وارد شد وپشت سرش پدر و مادر مریم هم داخل شدند عرفان بلندشد پزشک باردیگر مریم را معاینه کرد بعد گفت : متاسفانه باید بگم که حتما دیگه باید پیوند بزنیم .

مادر مریم به هق هق افتاد عرفان افسرده و گریان بیرون رفت .

بعداز دو روز مریم را پیوند زدند آنهم با موفقیت انجام گرفت. همه به ملاقاتش آمدند بجز عرفان. مریم ،هر وقت که در اطاق باز می شد انتظار داشت عرفان باشد اما از عرفان خبری نشد .

بلاخره انتظارش به نگرانی تبدیل شد و این بار سراغش را گرفت

یکی از پرستاران گفت :اون بعد از اهداء کلیه اش به هوش نیومده و پزشگان در تلاشند تا به هوشش بیارند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:39 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |