شعرزمان {سپیگان}داستان.مطالب متنوع
اشعار، رمان و مطالب متنوع ادبی
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده ودیوانه
جانا به خرابات آی تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژمی شد
وز حسرت آن مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم زکجائی تو تسخر زد و گفتا من
نیمیم زترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم زجان و دل
نیمیم لب دریا باقی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن بامن که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش زبیگانه
من بی سرو دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم آن شرح دهم یانه
نظرات شما عزیزان:
درباره وب
نويسندگان
لينک دوستان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید
لينک هاي مفيد
برچسبها وب
نیچه (2)
حکومت جهانی (1)
شاملو (1)
تاوان//اشتباه (1)
ائ نمایند (1)
سیمون دوبو وار (1)
سارتر (1)
نوشتن (1)
ابو علی سینا (1)
پرنده (1)
آخرین کلید (1)
حفره های اجتماعی (1)
آخرین مطالب
پيوندهاي روزانه
آرشیو مطالب
لينک هاي مفيد
امکانات وب