دوستان عزیز من از اراده پدر بزرگم درس مهمی گرفته ام دوس دارم شما هم این نکته را بشنوید.

پدر بزرگم مرد بااراده ای بود واز از تنبلی سخت بیزار بود یک روز در مورد تنبلی، مارا نصیحت می کرد و در آن حال برای اثبات گفته خود از تجربیاتش مثالی آورد که هر چند ساده بود اما فوق العاده روی ما تاثیر داشت.

پدر بزرگم گفت:هوا بسیار سرد بود برف سنگین همه جارا سفید پوش کرده بود وقتی صدای  اذان صبح را از گلدسته مسجد شنیدم خواستم برای وضو و نماز صبح آماده شوم اما دیدم بیرون سوز و سرما بیداد می کند جای من هم گرم و نرم بود زیرا در کرسی خوابیده بودم بالا خره کمی پیش خودم  دلیل تراشی کردم که در آن سرمای شدید برای وضو بلند نشوم.اما یک مرتبه مثل این که کسی برایم گفت بالاخره مغلوب تنبلی شدی دیدم که یواش یواش تنبلی دارد خود را برای من تحمیل میکند .برای این که خود را تنبیه کنم و شاخ غول تنبلی را بشکنم بلند شده  ،لباس پوشیده ودر آن سوز و سرما به خارج از شهر رفتم و خود را به لب نهر سوبی چای رساندم نهر تماما یخ زده بود من بازحمت یخ را شکستم وبا آب یخ وضو گرفتم وبه خانه بر گشتم و نمازم را خواندم .پس دوستان جوان من باید از این خاطره مهمترین درس زندگی را بگیرند ودر راه پیشرفت و تعالی خود شاخهای تیز دیو تنبلی را بشکنند تا در آینده برای خود،خانواده و جامعه فرد مفید و قابل احترامی باشند .

تنبلی باعث ویرانی توست

دشمن خانگی و جانی تست

تنبلی دشمن علم و هنر است

تنبل از علم و هنر بی خبر است

کار امروز به فردا مفکن

خار غفلت زدل پای بکن

مرگ فرداست تو را خواب امروز

دیده امروز از این خواب بدوز

تا نکردست تو را سیر زجان

دشمن خانگی از خانه بران

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: