ابزار وبمستر

زهرزندگی

جانم به لب رسیده از این اضطرابها

جسمم چو نای گشته از پیچ وتابها

هر آرزو که نقش زدم در بهار عمر

یک یک به باد رفت بسان حبابها

زهر است زندگی جگرم سوخت ای عجب

شیرین نمو ده اند به شهد کتابها

هر شب به خواب دیده ام آب زلال را

یارب چرا نمی شکند سد خوابها

دل در کویر وسوسه گم شد زبس کسی

تا کی امید خیمه زند در سرابها

گردون نداده است پشیزی به دخل من

گیرد کنون زدفتر عمرم حسابها

گلزار عمرمن که به رنگ خزان نبود

آلوده بود بس که به زهر این سحابها

نی بس که شکوه کرد زهجران یار خود

جر آه وناله نیست سرود ربابها

(ثالث)ز بهر درد سر یار بیوفا

از گلشن وجود گرفتم گلابها



نظرات شما عزیزان:

فاطمه(اروميه)
ساعت19:39---5 آبان 1391
خاک نشین ره میخانه ام خانه خراب دل دیوانه ام
زان که به میخانه بجز یار نیست کشمکش صفحه و زنار نیست
هرچه در آنجاست بود در خروش جام می و می زده و می فروش
حـسرت بگـذشتـه و آینـده نیـست جز به ره عشق کسی بنده نیست
ای که به دام تو اسیرم اسیر لـذت دیوانگی از من مگیـر
بنـده عشقـم کن و نامم بـده خاک رهم ساز و مقامم بده


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | 12:22 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |