ابزار وبمستر

نکات داستان شاه و کنیزک

دوستان عزیز هچنانکه قبلا توضیح داده ام قرار بر این شده است که داستانهای مثنوی را بصورت ساده و عام فهم بیاریم و نکات مهم داستانهارا در بعد اجتماعیو امروزی باز بگشاییم.

البته توضیح داده ام که داستان ظرف است مثل نمکدان که نمک را نگه می دارد ویا مثل جعبه که میوه را نگه میدارد .داستان هم ظرف اندیشه است.مولوی وسایر بزر گان حتا خداوند متعال هم برای انتقال وحی و اندیشه های والا از ظرف داستان سود جسته اند.ما تلاش می کنیم در این وانفسای جهان کنونی که از هر طرف افکار واندیشه های مختلف سرازیر است وهمه آزاد اندیشان سر انگشت تحیر به دندان گرفته اند.از اندیشه های متعالی بزرگانمان در جهت یافتن مسیر زندگی واقعی که به صورت داستان  در اختیار ما هست استفاده کنیم.

در بخش اول به نکته مهمی از داستان شاه و کنیزک اشاره کردیم.حال به نکته مهم دیگری اشاره می کنیم:

خار دل را گر بدیدی هر خسی

دست . کی بودی غمان را بر کسی

مولانا در این بیت به اصل مهم روان شناسی اشاره کرده است.او معتقد است که در زندگی هر انسانی اتفاقاتی روی میدهد که آن اتفاقات مثل خار بر دل انسان می خلد همچنانکه اگر خاری در پا یا دست برود تا در نیاید انسان آرام نمی گردد.باید خارهای دل هم بیرون آورده شود.نکته مهم اینجاست که هر کس و نا کسی توان دیدن خار دل را ندارد

خیلی ها ادعا میکنند که طبیب دل هستند و خارهای دل را می بینند اما به قول مولانا اگر هر کسی این تواناییرا داشت امروز بشریت گرفتار بحران روحی نبود..پس برای اینکه از شر خارهای زهر آگین دل نجات یابیم      . باید دستان شفا بخش را که بطور حقیقی طبیب دل هستند پیدا کنیم و دردهای روحی را درمان کنیم .شاید به پر سید .از کجا طبیبان واقعی دل را پیداکنیم؟

اولین طبیب واقعی اندیشه های مثبت خودمان است.چون در طول تاریخ استثمار گران فکری بخاطر فریب عوام و گاهی خواص ااندشه های سازنده و نجات بخش مردم را با انواع لطایف الحیل از مسیر اصلی خودمنحرف کرده اند تا بر خر مراد خویش سوار شوند .

مولانا در ادامه میگوید:

کس به زیر دم خر خاری نهد

خر نداند دفع آن. بر می جهد

برجهد وآن خار محکمتر زند

عاقل باید که خاری بر کند

یعنی کسی بر زیر دم خر خار می گذارد وخر دفع آنرا نمی داند می جهد وبا هر بار جهیدن خار محکم تر فرو می رود پس عاقلی باید که آن خار را بر کند تا خر بیشتر زخمی نشود.مردم عامی هم در طول تاریخ نمی توانستند خارهای فکری را از خود دور کنند بلکه با همان افکار عوضی هم به خود وهم به جامعه آسیب می زدند.در این میان طبیبانی بودند وسعی می کردند خارهای فکری وروحی را در بیاورند و اسانهای بیچاره را نجات دهند چه بسا در این راه هستی خود را می باختند.

دیگر اینکه طبیبان دل و روح از ترس عزازیل ها مخفی هستدند باید آنهارا کشف کرد و بعداز کشف .بنده وار در خدمتش بود تا  از دم گرم و مسیحاییش پیه های کهنه روحی و فکری ذوب گشته و به جایش عضلات قوی و جدید روحی و فکری جایگزین گردد. 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 13:40 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |