دوستان گرامی امروز یک تاستانک از بوستان سعدی براتون انتخاب کرده ام امید وارم که لذت برده باسید.
سعدی در این داستانک نمادین نشان می دهد که غرور بیش از حد باعث گرفتاری انسان می گردد.و آدم را در جامعه منزوی می کند . در این داستانک می گوید:کرکسی ادعا می کرد که ازاو تیز بین تر کسی نیست واگر بر پهن دشت نظر به گستراند حتا ذره را می تواندبیند وقتی زاغ آن ادعارا شنید گفت: می توانی این ادعا را ثابت کنی کرکس جواب مثبت داد وبرای اثبات ادعا یک روز بر بال باد سبک سیر سوار شدند و به اوج آسمان آبی پرواز کردند کرکس نظری بر دور دستها انداخت وگفت در آن دور دانه ای را می بینم و همراه زاغ بدان سو پواز کردند.
وقتی به نقطه مورد نظر رسیدند کرکس فرود آمد و و خواست دانه را بر دارد به دام افتاد و شروع به جیغ و داد کرد چون دام در زیر خاک نرم پنهان بود.و کرکس با آن همه ادعا دام را ندید.
زاغ به بالای سر کرکس رفت و گفت :از آن دانه دیدن چه سود چو بینا یی دام خصمت نبود
چنین گفت پیش زغن کرکسی که نبود زمن دور بین تر کسی
زغن گفت:ازاین در نشاید گذشت بیا تا چه بینی بر اطرف دشت
شنیدم که مقدار یکروزه راه بکرد از بلندی به پستی نگاه
زغن را نماند از تعجب شکیب زبالا نهادند سر در نشیب
چو کرکس از آن دانه آمد فراز گره شد بر او پای بند دراز
زغن گفت از آن دانه دیدن چه سود چو بینایی دام خصمت نبود
البته لازم است که یه توضح مختصری داده باشم.غرور هم مثل سایر غرائز و خصوصیات روحی. برای ادامه زندگی متعارف انسان لازم و ضروری است.مثلا تر س انسان را هشیار می کند. غبطه به تلاش بیشتر وا می دارد.غرور هم بزرگی و عظمت انسان را حفظ می کند.کسی که غرور نداشته باشد گدا صفت می گردد. نکته اینجاست که همه غرائز در وجود انسان لازم است اما مثل فشار خون زیادش هم مخرب است کم اش هم.باید تعادل بر قرار کرد. منظور بزر گان هم این است که غرور و سایر غرائز بیش از حد نباشند . همچنان که غذا نباید زیاد شور ویا بی نمک باشد.
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید