آنچه در پي ميآيد، پارههايي از ترکيببند سه تابلو مريم سرودهي شاعر نامدار
معاصر زندهياد ميرزاده عشقي است که از کليات اين شاعر انتخاب شده است.
شب مهتاب
اوایل گل سرخ است و انتهای بهار
نشستهام سر سنگی، کنار یک دیوار
جوار درّهی دربند و دامن کهسار
فضای شمران، اندک، ز قربِ مغرب، تار
هنوز بُد اثر روز، بر فراز «اوین»
نموده در پس کُه، آفتاب، تازه غروب
سواد شهرری، از دور، نیست پیدا خوب
جهان نه روز بود در شُمَر، نه شب محسوب
شفق ز سرخی، نیمیش، بیرق آشوب
سپس ز زردی، نیمیش، پردهی زرین
چو آفتاب پس کوهسار، پنهان شد
ز شرق، از پس اشجار، مه نمایان شد
هنوز شب نشده، آسمان چراغان شد
جهان ز پرتو مهتاب، نورباران شد
چو نوعروس، سفیداب کرد روی زمین
نشستهام به بلندی و پیش چشمم باز
به هر کجا که کند چشم کار، چشمانداز
فتاده بر سر من فکرهای دور و دراز
بر آن سرم که کنم سوی آسمان پرواز
فغان که دهر به من پر نداده، چون شاهین
فکنده نور مه از لابلای شاخهی بید
به جویبار و چمنزار، خالهای سفید
بسان قلب پر از یاس و نقطههای امید
خوش آنکه دور جوانی من، شود تجدید
ز سی، عقب بنهم پا، به سال بیستمین
به ابر پاره، چو مه، نور خویش افشاند
بسان پنبهی آتشگرفته، میماند
ز من مپرس که کبکم خروس میخواند
چو من ز حسن طبیعت، که قدر میداند
مگر کسان چو من، موشکاف و نازکبین
حباب سبز چه رنگست شب، ز نور چراغ؟
نموده است همان رنگ، ماه، منظر باغ
نشان آرزوی خویش، این دل پرداغ
ز لابلای درختان، همی گرفت سراغ
کجاست آنکه بیاید، مرا دهد تسکین
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید