از چه خطا می کنی
هرچه وفا می کنم جور و جفا می کنی
آهوی دشت ختا از چه خطا می کنی
تیشه عشق تورا برسر جان میزنم
کوه غروری و باز وعده عطا می کنی
تا نفسی میوزد از چمن حسن تو
بر دل پژمرده ام کار صبا می کنی
کیست زمن مست تر از می چشمان تو
از چه به من میرسی شکوه بنا می کنی
گاه به سر گه به پا همچو نسیم آمدم
آمده جان بر لبم خلف وفا می کنی
درج دلم بسته مهر لب عشق توست
بر سر پیمان کنون چون و چرا می کنی
از حد زیبایی و حسن فزون آمدی
در صف سیمین تنان فتنه به پا می کنی
خواب نما گر شوی عابد صدساله را
زلف گره گیر خود دام بلا می کنی
آتش عشقت کجا برتو گلستان شود
در صدف وحم خود عمر فنا می کنی
گل شود آیینه ای در چمن عاشقی
گوش چمن را چو نی پر ز نوا می کنی
آمده دیوانه ات ثالث شوریده سر
زخم دلش را تویی باز دوا می کنی
(ثالث)
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید