ابزار وبمستر

فاتحه

سلام دوستان .من قضاوت نمی کنم آن را به  دوش شما می گذارم این نوشته را از یک سایت برداشتم  چون  خیلی از این حافها شنیده ام  .این درد دل جوان موفق و کار آفرین است که به جرم موفقیت  در امر تجارت ،این مسئولان بی وجدان چه به روزگار این جوان آورده اند البته گوشه ای از درد دل این جوان است اگر این گونه باشد فاتحه بر این کشور!!!!

اما هزار افسوس
 
فقط به «گناه موفق بودن» و «قد برکشیدن» از هر سو مورد بغض و تهدید بودم. در شهری که در آن در حال راه‌اندازی تعدادی واحد صنعتی بودم و درآمدهای خارج از کشور خودم را در آن صرف می‌کردم، مسوولان شهر به جای پشتیبانی و تمجید، تمام سعی خود را می‌کردند که کمرم را بشکنند. اداره صنایع از دادن مجوز یک واحد تولیدی پوشاک، خودداری کرد تا اینکه مجبور شدم موافقت اصولی را از بازار بخرم. استانداری به بهانه تجاوز به حریم، برای خرابی دیوار کارخانه بلدوزر اعزام کرد و در نهایت ضربه کاری را رئیس اداره دارایی شهر به من وارد کرد. این خادم ملت، نامه‌ای بلند و سراپا کذب به مقامات بالا نوشت که آن شخص از دادن مالیات فرار کرده و حق ملت را باید از حلقومش درآورد. به این ترتیب با وارونه کردن موضوع، من را که در حال ساخت کارخانه آن هم از پول صادرات بودم، با یک برگه مالیات ساختگی ممنوع‌الخروج کردند. ضربه‌های دیگر یکی پس از دیگری وارد شد. هنوز در آغاز راه پیروزی‌های بزرگ بودم که در دام کوتاه‌بینان کینه‌توز و خانمان‌سوز حکومتی گرفتار شدم. مدیرکل قدرتمند آن سازمان توانا هم که گفته بود: وقتی مثل سیب رسیده شدی، زیر پا له‌ات می‌کنم. وقت آن فرا رسیده بود، دیگر از سایه خودم هم می‌ترسیدم. در فضای شرکت ترس و لرز حکومت می‌کرد. از هر تلفن و ترددی نگرانی‌ها اضافه می‌شد. دیگر از طرح‌ها و ایده‌های نو خبری نبود، زندان را هر روز در نزدیکی خود می‌دیدم. همسر و فرزندان خردسالم، ترس و ناامیدی را در هر لحظه زندگی حس می‌کردند. ماه‌ها با ترس و بدتر از ترس، روزگارم سیاه شده بود.
 
در اطراف مرز ده‌ها دفتر و کارمند و مدیر و طرح و قرارداد و هزاران موقعیتی که هر روز از دست می‌رفت. در این سو چندین شرکت و کارخانه و آرزوهای رو به خاکستر شدن. وقتی بازرگانی جوان و خودساخته، مأموران دولت را با تازیانه در پی خود روان بیند، مگر می‌تواند زندگی کند، چه برسد به نو‌پردازی و پیشرفت، خلاقیت و شکوفایی... بعد از ماه‌ها جنگ روانی، بالاخره به دادگاه فراخوانده شدم و ساعتی بعد با چشمان بسته و سر تراشیده در زندان.
 
به یاد دارم وقتی در آهنی سلول به رویم بسته شد، احساس آرامش کردم و بعد از مدتی بی‌خوابی، آرام خوابیدم. آنقدر ماه‌های قبل از آن در ترس و نگرانی به سر برده بودم که در این آخر خط، برای شبی طعم آرامش را در سلولی انفرادی حس کردم که البته دیری نپایید. مگر من که بودم که در زندان انفرادی باید تنبیه می‌شدم. من که مبارز سیاسی نبودم، آدمکش و قاچاقچی و گروهک و معاند و جاسوس و تروریست نبودم مگر یک بازرگان، یک کارآفرین، چقدر جثه و جربزه و شهامت و مقاومت دارد که باید با انفرادی شکسته شود. من یک جوان روستایی، با وابستگی شدید به خانواده و عشقی عمیق به همسر و فرزندانم، اهل شعر و مولانا و چهار‌بیتی و دو‌تار و مسلمان و نمازخوان در حد مردم عادی، شکننده و عاطفی برای شکستن و تسلیم ‌شدن و به زانو در آوردن من، که همان تهدید، همان ممنوع‌الخروجی، همان عتاب و تهدید، هزار بار کافی بود برای خاکستر کردن بازرگانی جوان و نوپا، که چشم‌بند، سلول و بازجو لازم نیست. آیا هرگز شنیده‌اید که فعالان اقتصادی و بازرگانان و کارآفرینان، به شهامت و شجاعت و مبارزه سیاسی و نهراسیدن از زندان، شهرت یافته باشند بلکه بازرگان و کارآفرین‌جماعت، همیشه در فضای امن و امان، به جنب و جوش می‌آیند و میدان‌داری می‌کنند وگرنه خانه‌نشینانی می‌شوند که اندوخته خود را حفظ کنند و به چشم نیایند.
 


 

بیماری اقتصادی و نسخه‌های ناروا
 
ظلم مضاعف در حق گوهرهای کارآفرین همین نکته است، آنها در هیاهوی مبارزه با سرمایه‌داری و فساد، نفی و دفع شدند، از اول انقلاب در موج و توفان چپ و چپ‌زدگی، مدیران کارآمد و صاحبان صنعت و تجارت، به تحریک تئوریزه‌شده و برنامه‌ریزی‌شده چپ‌هایی که هنوز در دنیا زنده بودند، به کنار زده شدند یا خانه‌نشین یا فراری یا ساکت و سر در گریبان شدند. نسل بعدی و بعدی کارآفرینان نیز اصلاً از خاک سر بر نزد.
 
در یک کلام، اقتصاد موجودی زنده، با‌روح، با‌انگیزه است. روح اقتصاد از دم گرم کارآفرینان و نواندیشان و نوابغ، هر لحظه شاد و بانشاط می‌شود.
 
راز رخوت و فسردگی اقتصاد ما نیز در آزردگی روح آن است. اقتصاد ایران ما، از بازار سهام و خصوصی‌سازی و رفع تحریم و وام و ارز و طلا جان نمی‌گیرد. دست نگه دارید، این بیمار هنوز دچار مرگ مغزی نشده است. اعضایش را قطع و تقسیم نکنید. دست نگه دارید، بیماری را عمیق‌تر نکنید، تحت عنوان خصوصی‌سازی آن را به حریصان نسپارید، از گرداگرد بالین این جسم رنجور دور شوید، هیاهوی سیاست‌زدگی و دزدگیری و فاسدکشی درمان این بیمار نیست، عقوبت مجرمان مالی از هر نوعی که باشند، نزد محکمه عدل، چونان هر جرم دیگر، ظرف و قانون خود را دارد، هیچ ارتباطی با «درمان» این بیمار ندارد. بر بالین این بیمار، انواع کمیسیون‌های مبارزه با فساد حاضر نکنید، جرم‌های مالی را از هر نوع که باشند، در ترازوی عدل قانون باید سنجید چنان که جرم‌های اخلاقی و فرهنگی و سیاسی در ظرف قانون سنجیده می‌شوند، عقوبت جرم مالی مانند هر جرم دیگر، در قانون تعریف شده و نباید آن را به عنوان درمان بیماری اقتصاد، نسخه کرد.
 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, | 17:38 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |