دوستان عزیز امروز از سردرد شعری سرودم اما نتونستم عنوان مناسبی برایش پیدا کنم.از شما خواهش می کنم اگر نام مناسبی بنظرتون رسید برام بفرستید تا به نام خودتان ثبت گردد.
سفره خالی چشمها چون چشمه جاری
آه بد دردیست این درد نداری
این منم اینک اسیر فقر و غربت
فخر می کردم به دنیا روزگاری
مادرم زیباست اما زرد ولاغر
بس که می سوزد به سوز بدبیاری
تازه بر پیشانیش از ناخن غم
دیدم افتادست خط یادگاری
ازپدر دیگر چه گویم جسم بی جان
مرده را ماند زقبرستان فراری
تا کجاباید کشید این بار کج را
تابه کی باید نمودن بردباری
یاس می جوشد زاحساسم خدا یا
نیست بر دل جز غبار بی قراری
عادتم شد هر دروغی را شنیدن
باورم شد هر دروغ شاخداری
سربداران را چه پیش آمد که اینک
هر کدوئی گشته بر خود سر بداری
{ثالثا}مشکل بود از فتنه رستن
تا نیاموزی زبان پایداری
{ثالث}
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید