امتحانات پایان ترم بود .من اطمینان داشتم که دانشجویانم از عهده امتحان بخوبی بر خواهند آمد چون از جان مایه گذاشته بودم.طبق معمول در جلسه حضورداشتم تا اگر دانشجویان سوالی داشتند جواب بدم.
یک لحظه متوجه شدم که دانشجوی دختری همین طوری زل زده به ورقه چیزی نمی نویسد.از آنجا که او را می شناختم از دانشجویان زرنگ بود،تعجب کردم.یوا ش یواش به طرفش رفتم و با اشاره گفتم :چرا نمی نویسی؟به من خیره شد و گفت :استاد فرمول فاصله دو نقطه یادم رفته و انگار قفلی شده بر تمامی دانسته هایم .من خواستم خدمتی کرده با شم شروع کردم به گفتن فرمول.در همان حال دیدم دختر که آرایش هم کرده بود،به لبهای من زل زده و چند نفر هم متوجه بودند .من ناراحت شدم و گفتم :خانم به دهان من چرا زل زدی بنویس دیگه؟!دختر به آرامی گفت:استاد ببخشید باطری سمکم تمام شده می خواهم لب خوانی کنم.یک لحظه از قضاوت عجولانه خود بسیار شرمنده شدم.
سپس خود کار را از دستش گرفتم و فرمول فاصله دو نقطه را در ورقه اش نوشتم.
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید