ابزار وبمستر

جناب رئس جمهور.

سلام اقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهور.{آنان که حق را به همه جار می زنند//حق را در اندرونی خود دار می زنند}

دیروز سخنان شما را شنیدم اما نمی دانم چرا حرفهایت آتش به جانم ریخت.راستی جناب آقای رئس جمهور!این سخنان را از سر دلسوزی می گفتی ویا منظور دیگری داشتی؟چون شما بهتر از همه  وضعیت کشور را می دانید. گفتی چرا استادان و اندیشمندان بزرگ  خصوصی حرف می زنند.جناب رئیس جمهور یادم است  که یک روز یکی از دوستان محقق و شاعرم با چشمان گریان به من گفت:فلانی می دانی چه شده است ؟گفتم اگر تو بگوئی خواهم دانست.ایشان با حسرت آمیخته به بغض گفت :دکتر مرتضوی حافظ شناس بزرگ عصر به خاطر امرار معاش مجبور شده کتابهایش را بفروشد. من باشنیدن این سخن بسیار غمگین شدم و چون کاری از دستم بر نمی آمد اشگ در چشمانتم حلقه زدخیلی از مرتضویها در ای کشور بخاطر افکارشان به خاک مذلت افتاده اند.جناب رئیس جمهور اگر استادی حرف بزند باید قید همه چیز را بزند زیرا در اندک مدت دست نیاز به سوی دیگران دراز خواهد کرد. زیرا افرادی در این کشورز وجود دارند که برایشان افلاطون و ملا نصرالدین فرق ندارد . آنان اگر احساس کنند که فردی بر خلاف خواسته آنها حرف می زند اورا بیچاره خواهند کرد.اگر کسی حرف بزند که به  مذاق انها خوش نیاید،کم کم رگهای  حیاتی او را با انواع و اقسام شگردها، یکی یکی قطع کرده و اورا در عرصه حیاط سرگردانخواهند کرد.در کشوری که نه امنیت شغلی هست و نه امنیت گفتگو ، چه انتظاری از بزرگان دارید، که بیایند حرف بزنند و انتقاد کنند آنوقت دها و بلکه صدها  دسیسه های  بکر و دست نخورده نصیبشان گشته و در جامعه انگشت نما گردند.کسی در این کشور باید حرف بزند که دست از جان شسته باشد.گفتی که کم سوادان حرف می زنند و... جناب رئیس جمهور همان کم سوادان خود را با جریانات غالب همسو کرده و عرصه را بر همه ی دانشمندان و استادان بزرگ تنگ کرده اند.حناب رئیس جمهور در کشوری که امروز برای گن لاغری به شبکه ای پیامک می زنی و فردا پس فردایش از سوی امنیتی ها  برایت اخطار می فرستند که شما با رسانه های بیگانه در ارتباط هستید  در صورت ادامه برخورد خواهد شد،چگونه انتظار دارید کسی بیاید در مجامع عمومی باب نقد بگشاید  ویا منظورت از حرف زدن این است که  بزرگان فکر و اندیشه بیایند فقط کارهای شما را از نظر حقوقی تایید کنند ولاغیر  پس  در این صورت ،بهتر است همان کم سوادان میدان دار باشند تا ببینیم خداوند منان چه مصلحتی  برای ماخواهند دید.

 

تاگوسفند هست جهان گرگ پرور است

بیهوده ای شبان به سگ گرگ خو مناز

این جویها زاشک یتیمان به هم رسند

بر قطره چکیده آب وضو مناز

در هرم هرزه گرد تماشای گرگها

ای گل به پاکبازی و بر آبرو مناز

صدبار گفتمت که عقیم است این سحاب

حاشا بر این سترون پر های وهو مناز

دیگر به قامت سخن از علم جامه نیست

بر طول وعرض وقامت این گفنگو مناز

.



نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت11:41---19 بهمن 1392
آزادی بیان



گفت آزاد شدی، هرچه دلت خواست بگو
فقط هر نکته که بی مورد و بی جاست نگو

فی المثل از ملخ و عقرب و از مار بگو
ولی از مرغ و از آن گربه که زیباست نگو

یخمک و پشمک و کشک است تماما آزاد
ولی از نرخ پنیر و شکر و ماست نگو

ز ره و راهی و سالک یک نفس حرف بزن
ولی از سنگ وز آن درد که در پاست نگو


بگو از آنکه بخفت و خبر از سیل نداشت
ولی از هر که نشست یا که بپاخاست نگو

نکته هرچند عیان است، بیانش منما
و دگر نکته که مخفی و نه پیداست نگو


بگو از کوچه گذشتی ، بر آن جوی نشستی
ولی از آنطرف کوچه که دعواست نگو

حرف دیروز مزن چونکه به امروز رسید
نقل امروز که خود دیشب فرداست نگو

مژده، آزاد شدی هرچه دلت خواست بگو
فقط از صد کلمه یک کلمه "راست " نگو


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, | 15:51 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |