دوستان عزیز امروز یکی از شعرهای خود را که در قالب مثنوی سروده شده میذارم من این شعر سمبلیک را از سخن یکی بزرگان الهام گرفته ام که گفته است:آزادی فساد نمی آورد بلکه فساد را رو میکند یعنی اینکه در شب همه چیز به یک رنگ دیده می شود .اگر صدها گل رنگارنگ را در شب نگاه کنید سیاه دیده می شوند اما در زیر نور خور شید هر چیز به رنگ اصلی خود دیده می شود.استبداد هم مثل شب همه چیز را سیاه نشان می دهد.آزادی تا آنجا مهم است که خداوند در قرآن فرموده اند که حتا در دین هم اجباری نیست.لا اکراهه فی الدین ناظر به این مسئله می باشد. ای شب تو مگر سحر نداری یا خود ز سحر خبر نداری ای سربی شوم وحشت انگیز از شانه شهر خسته بر خیز ای سایه بوم ای شب تار دست از سر آفتاب بردار سر تا قدمت به رنگ ننگ است ای زنگی مست این چه رنگ است رنگ رخ لاله را چه کردی آهنگ شلاله را چه کردی از سرخ و سفید و ارغوانی وز سبزی و باغ گل چه دانی ای کافر مذهب شقایق از رنگ تو کی رهد خلایق در حجم تو اینک ای شب تار یکسان شده است نرگس و خار رنگ رخ سرو را ربودی آرایش باغ را زدودی هر جا شبهی زچوبه ی دار نعشیست به روی نعش آوار اهریمن هول در کمین است اینجا مگر آخر زمین است جنگل همه خسته و هراسان از بیم تبر همیشه لرزان این است حماسه ی سیاهی جز راه سیاه نیست راهی تا هست جهان زتیره سیر است اما چه کند درآن اسیر است گیسوی چمن که تاب می خورد از اشک بهار آب می خورد اینک نه چمن نه آب ماندست درزلف چمن نه تاب ماندست دریا که همیشه خنده لب بود زیبا و زلال و پر طرب بود اینک شده قیر گونه گنداب خلوت گه بزم نسل مرداب کوهی که به رخ زمه تتق بود در قاب طلائی افق بود کوهی که تجسم سحربود دیوانه و عاشق سحر بود اینک به نظرچودیو خفته ست بیگانه و تر سناک و سرمست ای مرغ سحر زخواب بر خیز صهبای نوابه جام جان ریز بر خیز افق در التهاب است هنگامه وضع آفتاب است بر خیز و نوای تازه سر کن تا فتح سحر زسر گذر کن ثالث |
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید