ابزار وبمستر

غزلی از منزوی

غزلی از زنده یاد حسین منزوی.

 
مگر، این بادخوش ، از راه عشق آباد ، می آید؟

که بوی عشق های کهنه ، ازاین باد ، می آید

کجا و کی ، دراین اقلیم ، بی معنی است ، این عشق است

وعشق ازبی « زمان » ، از « ناکجا آباد » می آید

به هفت آرایی مشاطه گان ، او را نیازی نیست

که شهر آشوب من ، با حسن مادرزاد می آید

« هراس از باد هجرانی نداری؟ » - وصل می پرسد -

و ازعاشق جواب « هر چه باداباد » می آید

جهان انگار ، در تسخیر شیرین است و تکثیرش

که از هر سو ، صدای تیشه ی فرهاد می آید

گشاده سینگی کن ، عشق اگر بسیار می خواهی

که سهم قطره ودریا ، به استعداد می آید

همایون بادعشق ، آری ، اگر چه شکوه ازگل را ،

درآوازه چکاوک ، غلتی ازبیداد می آید

مجزا نیستند از عشق ، وصل و فصل و نوش و نیش

شگفتا او ، که با ترکیبی از اضداد ، می آید

توبوی نافه را ، از باد ، می گیری و می نوشی

من از خون دل آهوی چینم ، یاد می آید

مده بیمم زموج آری که خود ترجیع توفان است

که در پروازهای مرغ دریا زاد ، می آید


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:, | 10:4 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |