ابزار وبمستر

شگردهای نوشتن

دوستان عزیز

تجربه ای که در مورد نوشتن بدست آورده ام آن تجربه را در اختیار شما دوستا ن قرار می دهم .باشد که مورد قبول افتد.

این تجربه ایست که در کلاس برای دانشجویان گفته بودم والان بعضی از آنها دارند داستان کوتاه می نویسند.واما  برای نوشتن چه کار باید کرد ؟

هر کس در زندگی خود لااقل چندین بار به مسافرت رفته ویا دسته جمعی به کوه یا دریا رفته اند .قلم وکاغذ را برداشته وبه مکان دنجی بروید و هر مسافرتی که برایتون خوشایند بوده ،به صورت گزارش از همان ابتدا بنویسید.حال یکی می تواند  یک مسافرت تخیلی هم بنویسد ولازم نیست که به طور حتم رفته باشد .اگر چند تا از این مسافرتهای کوتاه یا بلند فرقی ندارد ،بنویسید کم کم می توانید  به داستان کوتاه روی بیاورید.در اینجا برای نمونه یکی از گزارشهای  دانشجوئی را که مسافرت کوه سهند را نوشته بود برای تان می آورم  تا بدانید که چگونه باید شروع کنید.

ساعت هشت صبح ماشین حرکت کرد.یک صبح دل انگیز بهاری بود.باران بند آمده بود.اما هنوز قطرات الماسگون باران از کاکل درختان چکه می کرد.مینی بوس آبی رنگ،هن هن کنان خیابانهای خیس شهر را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت.پانزده نفر بودیم.بچه ها در داخل مینی بوس چنان قشقرقی براه اندخته بودند که کسی چیزی حالی نمی شد.خلیل آقا راننده مینی بوس مرد مهربان وشادی بود موهای جو گندمی و خطوط چهره مهربانش حاکی از کارکشتگی و تجربیات زیاد او بود.

شور وهلهله بچه ها به خلیل آقا هم سرایت کرد .او هم از ته دل می خندید .هوای باران خورده با عجله خود را از درزها و سوراخ سنبه های ماشین به داخل جاری می شد.وسر و صورت مارا نوازش می کرد.خلیل آقاباصدای مردانه و مهربانش خطاب به ما گفت:بچه ها به احترام شهدا جنگ یه صلوات محمدی بفرستید یک لحظه ماشین از صدای صلوات بچه ها پر شد در همان لحظه از کنار گلزار شهدا رد می شدیم.بعد راننده ضبط ماشین را روشن کرد آهنگ دلنشین همراه با هوای روحبخش بهاری دل و جان ماراصفا می داد.راستی  هیچ موسیقی در دنیا مزه موسیقی اصیل مارا ندارد زیرا ریشه در تمدن و فرهنگ  کهن ما دارد و طی قرون واعصار بدست هنر مندان چیره دست رشد و کامل شده است وفقط موسیقی اصیل ایرانی است که حس زیبا پسند ایرانی را ارضاء می کند.خلا صه با نوای جانبخش موسیقی افسون شدم ودیگر سر و صدای بچه ها را نمی شنیدم.تا کوه سهند راه زیادی نمانده بود زیرا لحظه به لحظه عظمت کوه سهند نمایانتر می شد.از دور مانند تابلو نقاشی در قاب افق دیده می شد که رویش را با یک پرده توری پوشانده باشند.برای رسیدن به کوه زیبای سهند لحظه شماری می کردم خلیل آقا با زمزمه خود،خواننده را همراهی می کرد. خواننده این شعر های زیبای طبیب اصفهانی را می خواند.

غمت در نهانخانه دل نشیند             به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم            که از گریه ام ناقه در گل نشیند

خلد گر به پا خاری آسان بر آرم            چه سازم به خاری که بر دل نشیند

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی         زبامی که بر خاست مشکل نشیند

بنازم به بزم محبت که آنجا                    گدائی به شاهی مقابل نشیند

صدای ترمز دستی خلیل آقا همه را به خود آورد و ما زود از ماشین پریدیم بیرون.همه وسایل خود را بر داشتیم و بعد به کمک خلیل آقا مشغول بر پا کردن چادر شدیم.

وقتی از بر پاکردن چادر فراغت یافتیم،همه وسایل شخصی خود را به ترتیب ومنظم به درون چادر بردیم.حالا نوبت به تماشای زیبائیهای سحر انگیز کوه ودامنه های پر گل و سنبل کوه سهند رسید.من اصلا نمی توانم بوسیله این الفاظ نارسا حتا گوشه ای از آنهمه زیبائی را بیان کنم.همان قدر می توانم بگویم بهشت بود عطر گلهاو گیاهان وحشی،تا عمق جان نفوذ می کرد.انواع پرندگان رنگین پر در جست و خیز بودند وبه دنبال جفت خود آواز می خواندند.آب زلال از دل کوه می جوشید.باد با انگشتان زیبا و نرم خود زلف و گیسوی گلها و گیاهان را  نوازش می کرد.قهقهه کبکهای کوهی و آهنگ یک نواخت بلدرچین ها روح آدم را جادو می کرد.وقتی نفس عمیق می کشیدم انگار اکسیر عمر جاودان به اعماق وخودم سرازیر می شد.یک لحظه صدای خلیل آقا متوجهمان کرد که :بچه ها زود باشید ناهار را آماده کنیم تا بموقع بتوانیم صعود را آغاز کنیم.

این نمونه ای از یک گزارشی است که از مسافرت کوه سهند نوشته شده و شما دوستان هم  می توانید مانند این را نوشته و هربار دامنه واژگان تان را وسعت بخشیده و خود را برای نوشتن رمان و داستانهای زیبا آماده کنید موفق باشید. 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 2 آذر 1392برچسب:, | 15:35 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |