دوستان یک لحظه کوتاه به عالم کودکی نقب زدم و چنان مجذوب زیبائی وسادگی آن علم اسرار آمیز شدم که نز دیک بود قلب تهی کنم .وقتی بر گشتم به دنیای سراسر کینه و دروغ و دغلبازی بزرگی،
بار دیگر ولی این بار عمیقتر به تفاوتهای هر تو عالم پی بردم و چند بیت شغر نوشتم که دوست دارم شما هم این شعر را بخوانید.
کاش می شد زندگی از سر گرفت
زندگی را ازسر دیگر گرفت
کودکیها عالم اسرار بود
از صفاو سادگی سر شار بود
لذت هستی در آن ایام بود
جای ما پیوسته پشت بام بود
بادرختان ما سخنهاداشتیم
سایه ها را دیو می انگاشتیم
عالمی در عالم دل داشتیم
با بزرگان جمله مشکل داشتیم
وه چه زیبا بود بازیهایمان
پای گلها خانه سازیهایمان
زندگی مارا نمایشنامه بود
نقشها تعویض می شد زود زود
گاه مرغ و گاه عنتر می شدیم
گاهاسبی تیز و گه خر می شدیم
گاه همچون پادشاهان پرغرور
پایکوبان گاه در جشن و سرور
حالیا ده سال باشد زندگی
بعد از آن حیوانی و درندگی
{ثالث}
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید