این گونه هنری، در بدو تکوین اقبال چشمگیری پیدا کرد و دامنه نفوذ آن در شعر، نقاشی، معماری، موسیقی و فیلم هم کشیده شد. باوجوداین بارها منتقدان هنری و ادبی این نوع گرایشها را به باد انتقاد گرفتند و در نقد آثار پیروان مینیمالیست، از آنها با القابی چون "نوهمینگوییسم بدوی"، "رئالیسم کثیف"، "مینیمالیست پپسیکولایی"، "ادبیات سوپرمارکتی" و ... یاد کردند.
فردریک بارتلمی )که خود از نویسندگان مینیمالیست محسوب میشود( اتهامهایی را که به مینیمالیستها میزنند این چنین برمیشمارد:
1- حذف ایدههای فلسفی بزرگ
2- مطرح نکردن مفاهیم تاریخی
3- عدم موضعگیری سیاسی
4- عمیق نبودن شخصیتها به اندازه کافی
5- توصیف ساده و پیش پا افتاده
6- یکنواخت بودن سبک
7- بیتوجهی به جنبههای اخلاقی
و بعد اضافه میکند که "خیلی عجیب است اگر داستانی همه این چیزها را نداشته باشد و به این خوبی باشد که اینها میگویند، پس این داد و فریادها برای چیست
جان بارت در بررسی و تبیین ساختار داستانهای مینیمالیستی، لذت مطالعه اثر داستانی امیلی دیکنسون ،صفر بیخ و بن به عنوان یک مینیمالیست را در کنار رودهدرازیهای گابریل گارسیامارکز در صد سال تنهایی میگذارد و میگوید: "مطمئناً بیشتر از یک راه ورود به بهشت وجود دارد. هر چند من میان مینیمالیستها و "ماکسیمالیستها" از خوانندهای یا شنوندهای گله دارم که آن چنان به یکی میپردازد که از مزه کردن دیگری باز میماند." او تلاش میکند بدون تعصب میان مینیمالیستها و ماکسیمالیستها آشتی ایجاد کند.
یان رید اما از این گونه داستانی با عنوان "قطعهای که با خست تلخیص شده" نام میبرد و میگوید:
دشوار میتوان تصور کرد که چگونه چیزی کمتر از یک یا دو صفحه میتواند چیزی بیش از یک طرح کلی خشک و خالی از وقایع به دست بدهد .
در مقابل آنها، گروهی از منتقدان از داستان مینیمالیستی با عنوان "اتم شکافته شده داستان کوتاه" نام بردهاند.
آثار پدید آمده مینیمالیستی در جهان آنقدر با هم متفاوت است که کمتر میتوان اصلهای متباینی در آنها یافت. به همین دلیل این داستانها اغلب کمتر شبیه به هم درمیآیند. اما میتوان در میان "صورت"های متفاوت، یک مخرج مشترک ساختاری پیدا کرد.
اولین و ظاهراً بارزترین ویژگی داستان مینیمال، حجم آن است. داستان مینیمالیستی، همان طور که از نامش برمیآید، داستانِ کوتاه کوتاه است.
اگرچه گفتهاند: "داستان مینیمالیستی کوتاهتر از بلندی یک تار مو است و آن را نوشتاری کوتوله خواندهاند و حدود آن را بین دو و دستبالا سه صفحه تعین کردهاند." اما حد و مرزش با داستان کوتاه روشن نشده است. بخصوص با داستانهای کوتاهی که از سر اتفاق کوتاه شدهاند.
در جُستارهای تئوریک داستان هم اصل "کوتاهی" تلقی چندان روشنی نیافته است.
در اصطلاح امروزی، داستان کوتاه معمولاً به هرگونه روایت منثور اطلاق میشود که از رمان کوتاهتر باشد. گروهی از منتقدان شمارش کلمات به کار رفته در اثر را معیار بازشناسی آن قرار دادهاند. ادگار النپو در تبیین ساختار داستان کوتاه گفته بود "داستان کوتاه، داستانی است که میتوان آن را در یک نشست خواند." اما انتقادی که به این نظریه وارد است، همان تلقی "ویلیام سارویان" است که گفته بود "زمانی که هر فرد میتواند یک جا بنشیند، با هم متفاوت است."
یان رید در کتاب داستان کوتاه ایراد گرفته است که یک نوع ادبی را نمیتوان با توسل به علم حساب تعریف کرد و بعد اشاره میکند که ارسطو هم معتقد بود طرح تراژدی باید حجم معینی داشته باشد، اما هرگز سعی نکرد این حجم را با دقت ریاضی اندازهگیری کند و بعد میگوید: "یک داستان کوتاه باید
از اختصار معینی برخوردار باشد. محبوس کردن آن در ابعادی مشخص، کاری عبث است."
گفتهاند رابرت براونینگ برای اولین بار اصطلاح (کم هم زیاد است) را به کار برد و بعدها بزرگانی چون والتر گروپیوس، آلبرتو جیاکومنی، هنری گودیه برژسکا، کنستانتین برانکوزی و ... بارها و بارها آن را به عنوان شعار اساسی مینیمالیستها به کار بردند. شعاری که به جهت کوتاهی نمودی از تمایلات زیباشناسانه آنها در توصیف صرفه جویانه و سرسختانه در بیان داستان بود.
جان بارت در تعریف هنر مینیمالیستها میگوید: "عقیدهای در هنر که به طور خلاصه میگوید کم هم زیاد است."
البته این بدعت و اندیشه تازهای در عرصه تئوری داستان نبود چرا که پیش از آنها مارک تواین در روزگار نفوذ تام و تمام کلاسیسم این شعار را "از حذف و زواید پرهیز کنید" سر داده بود.
هنری جیمز در مقدمه رمانش گفته بود: "نشان دهید. حرف نزنید و یک کلمه بیشتر از آنچه به شدت ضروریست نگویید."
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید